این همه موفقیت و یکشبه راه صدساله رفتن هم شیرین است و هم ترسناک؛ بلاتشبیه اورسن ولز ـ بازیگر و کارگردان برجسته تاریخ سینما ـ با «همشهری کین» شروع کرد و بعد هرچه ساخت، نتوانست این موفقیت را تکرار کند. ببینید دیگر اوضاع چطور بود که حتی «اومبرسونهای باشکوه»، «بانویی از شانگهای» و «نشانی از شر» هم در مقایسه با قصه زندگی چارلز فاستر کین کارساز نبودند. فیلمهایی که اگر هر کارگردان دیگری آنها را ساخته بود برای همیشه قدر میدید؛ اما برای کسی که همشهری کین ساخته و به قله رسیده، فراتر از دامنه کوه رفتن، پیروزی محسوب نمیشود. در ایران خودمان هم واروژ کریم مسیحی، یک «پرده آخر» در آن ابتدای کار ساخت و بهقدری خوب بود و تحسین شد که حتی خودش هم به این نتیجه رسید که پرده آخر هنرنمایی او در فیلمسازی همین است. سالها طول کشید تا او به شهامت و صرافت ساخت فیلم دومش، «تردید» برسد و بیفتد؛ فیلمی که با وجود امتیازاتی، در عیارسنجی با پرده آخر مقایسه شد و کم آورد.
امیدواریم چنین سرنوشتهایی برای فیلمهای بعدی گریبانگیر روستایی نشود، هرچند از خدایش هم باشد ولز و کریم مسیحی شدن. اما بحث اینجاست که «ابد و یک روز» کجا و بلاشبیه، پرده آخر کجا و بلاتشبیه تر ابد و یک روز کجا و همشهری کین کجا؟ ادعایی هم در این زمینه نیست البته جوان 27 ساله و دانشآموخته سینما، در نخستین گام حرفهایاش و با حمایت و همکاری کلی سینماگر کاربلد، فیلمی خوب و قابل تامل و تاثیرگذار ساخت که هم خوشایند مردم بود و هم از سوی داوران و منتقدان تحسین شد. در طول تاریخ جشنواره فیلم فجر کمتر فیلمی توانسته نظر توامان داوران و مردم را جلب کند، اما ابد و یک روز با کسب 9 سیمرغ در بخشهای سودای سیمرغ و نگاه نو، بشدت مورد تائید داوران قرار گرفت و مزد محبوبیت مردمیاش را هم با برنده شدن سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه تماشاگران دریافت کرد.
اما روستایی از کجا پیدایش شد؟ او پیش از ابد و یک روز، چند فیلم کوتاه خوب و خوش ساخت را کارگردانی کرد که نشانههایی از نبوغ و خلاقیت داشت و میشد پیشبینی کرد بزودی دست به کارگردانی فیلم بلند بزند. «مراسم»، «شنبه» و «خیابان خیلی خلوت» برخی از این فیلمها هستند. موقع تماشای خیابان خیلی خلوت در جشنواره فیلم کوتاه تهران به دوست همراهم گفتم چه فیلم خوشساخت و حال خوب کنی. میان انبوه فیلمهای متفرعن و بیهوده دگراندیش، فیلمسازی پیدا شده بود که جوانی و خلاقیتش را برای روایت قصهای جذاب به کار گرفت. هرچند او هم متاثر از فرهادیسم این سالهای سینمای ایران بود، اما چینش و ترکیب اجزای فیلمش ایراد چندانی نداشت و اثرش بیلکنت پیش میرفت. قصه درباره یک موقعیت و تصادف بود که پای پلیس راهنمایی و رانندگی و بستگان طرفین را به ماجرا باز میکند. هرچند این فیلم، ظرفیت داشت فصلی از یک فیلم بلند سینمایی باشد، اما به دلیل پرداخت درست جزئیات و اجرای باورپذیر و کارگردانی ماهرانه، تماشاگر را تا پایان فیلم نگه میداشت. هوتن شکیبا، لیندا کیانی، علیرضا استادی و سعید چنگیزیان، بازیگران آن فیلم نیمه بلند بودند و البته یکی از نقشهای مهم و جالب فیلم را هم نوید محمدزاده بازی میکرد. همان کسی که روستایی در ابد و یک روز هم سراغ او میرود و نقش برادر کوچک و معتاد به شیشه یک خانواده فقیر و جنوب شهری را به او میسپارد. محمدزاده هم قدر این موقعیت را میداند و با بازی خوبش، سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره را به دست میآورد.
ابد و یک روز، هرچند برنده جایزه بهترین فیلمنامه هم شد، اما شاید نتوان در تعریف قصه، خلاصه یک خطیاش را به خط دوم رساند. به معنای دقیقتر این اثر، فیلمی مبتنی بر پرداخت، کارگردانی و فضاسازی است. مهمترین امتیاز فیلم را باید در باورپذیری روابط یک خانواده بدبخت و بیچاره و انتقال درست حال و هوای قصه و شخصیتها دانست. روستایی موقعیتهای بشدت سیاه و تلخ را با برخی گفتوگوهای نمکین تلطیف و برای تماشاگر خوشایند میکند. برای همین مخاطب در لحظاتی، هم متاثر میشود و هم به اتفاقات فیلم میخندد و کیست که نداند خندیدن مردم به دردهایشان، نسخه موفقی در سینمای این روزهای ماست؛ بویژه مردمی که شب و تیرگی طبقهشان ازلی، ابدی و محتوم است و چارهای برای رهایی از آن ندارند.
ابد و یک روز، این روزها اکران عمومی موفقی را پشت سرمی گذارد و روستایی به دلیل این که نخستین گام در سینمای حرفهای را محکم برداشته، چه از نظر بازخورد منتقدان و چه استقبال مردم و میزان رضایت تماشاگر، در ابرها سیر میکند. با این حال و ضمن اذعان به استعداد و توانایی روستایی و تشویقی متناسب با فیلم خوبی که ساخته، سینمای او را باید در آینده و در پروسهای مستمر ارزیابی کرد و در گامهای بعدی فیلمسازی است که میتوان تحلیلی درستتر از سینما و جهانبینیاش ارائه کرد.
نقل قولها
مسعود فراستی: «ابد و یک روز» بدترین و خطرناکترین فیلم جشنواره فجر بود. این فیلم از نظر هنری هیچ جایگاهی ندارد، چرا که سیاهی در آن موج میزند. اما از نظر و نگاه سیاسی فیلم قابل توجهی است و در برابر چنین آثاری باید نقد هنری و فرهنگی و تند داشت، نه این که شعار سیاسی داد. اگر این فیلم به جشنوارههای خارجی راه یابد قطعا جوایزی را دریافت خواهد کرد، چرا که نگاه سیاهنمایی و وطنفروشی در آن بهوفور دیده میشود. چون دنیای غرب به فیلمهای ما نگاه هنری ندارد.
رامتین شهبازی: «ابد و یک روز» در فضایی بین ناتورالیسم (طبیعتگرایی) و رئالیسم (واقعگرایی) است؛ از این جهت که جزئیات را رعایت کرده و در اجرا، بازی را به بازیگران میسپارد به فضای ناتورالیسم نزدیک میشود و از طرف دیگر چون بازی و شخصیتها مابهازاهای بیرونی دارند و نزدیک به فضای جامعه هستند، فیلم فضایی رئالیسم دارد.